زندگی دوباره من

من دزیره هستم ، زندگی کاری و تحصیلی خوبی دارم اما یک زندگی مشترک نه چندان موفق رو پشت سر گذاشتم و در مرحله جدیدی از زندگیم هستم

زندگی دوباره من

من دزیره هستم ، زندگی کاری و تحصیلی خوبی دارم اما یک زندگی مشترک نه چندان موفق رو پشت سر گذاشتم و در مرحله جدیدی از زندگیم هستم

گذشته - 1

در یکی از روزهای تابستانی اواسط دهه 50 بدنیا اومدم ، نوزادی که از نظر وزنی بسیار بیشتر از ایده آل بود و اما از نظر قدرت بدنی بسیار ضعیف و آسیب پذیر ، اولین فرزند خانواده م بودم و خانواده م اون زمان از نظر مالی بد نبودن اما بدلیل مشکلات جسمی و بیماریهای من خیلی از همین دارایی هزینه زنده نگهداشتن من شد و از همون زمان جدال بین من و زندگی شروع شد ...

بهرحال با هزینه های هنگفتی که صرف زنده نگهداشتن من شد ، من زنده موندم ...

دختری ضعیف اما باهوش ، طوریکه در تمام طول تحصیلم از بهترین دانش آموزان بودم  و اصولا دست روی هر کاری میذاشتم چه درسی ، ورزشی یا هنری بهترین بودم برای همین همیشه مورد تحسین اطرافیان بودم ...

دوران کودکی بدی نداشتم ، هرچی فکر میکنم از شیرینی هاش یادم میاد و لذت های خاص کودکی و نوجوانی.

اون زمانها مادربزرگم هنوز توی روستا زندگی میکرد و ما هرسال عید و تابستون به محض تعطیل شدن مدارس به اونجا مسافرت میکردیم و تمام مدت تعطیلات را بامادرم اونجا میموندیم ، بهمین خاطر بیشتر دوستان کودکی من از بچه های اونجا بودن و من و خواهرم روزشماری میکردیم که هر چه زودتر تعطیلات برسن و ما بریم پیش مادربزرگ.

خونه ی مادربزرگ من یه خونه نقلی بود با یه حیاط خیلی بزرگ پراز درخت ...

درست روبروی خونه مامان بزرگ ، خونه ای بود که یه بخش عظیمی از خاطراتم رو به خودش اختصاص داد .

تو اون خونه خونواده ای زندگی میکردن که 2 تا بچه داشتن ، یه پسر (دانیال) که 4 سال و یه دختر (منیره) که یه سال از من بزرگتر بودن که همونا شدن بهترین دوستان من و خواهرم که تا امروز هم این دوستی ادامه داره..

با همون بازیها و کودکانه هایی که داشتیم کم کم پا به سن نوجوونی میذاشتیم (متاسفم که بچه های الان کودکی نمیکنن و طعم این بازی ها رو نمیچشن...)

ادامه دارد......

نظرات 2 + ارسال نظر
نارنجی دوشنبه 12 خرداد 1393 ساعت 13:01 http://14mehr.persianblog.ir

من هیچ وقت خونه مادربزرگ نداشتم که برم!!

آخی...
عیب نداره در عوض خودت یه جای خوشگل زندگی میکردی...

پروانه دوشنبه 12 خرداد 1393 ساعت 12:20

چه دنیای جذابی و شیرینیه بچه گی ها
یادش هم عالیه

آره پروانه جون
خوشبحال ما که لااقل بچگی کردیم...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد