زندگی دوباره من

من دزیره هستم ، زندگی کاری و تحصیلی خوبی دارم اما یک زندگی مشترک نه چندان موفق رو پشت سر گذاشتم و در مرحله جدیدی از زندگیم هستم

زندگی دوباره من

من دزیره هستم ، زندگی کاری و تحصیلی خوبی دارم اما یک زندگی مشترک نه چندان موفق رو پشت سر گذاشتم و در مرحله جدیدی از زندگیم هستم

روزنوشت – 7

چرا انقدر این روزا بدن ؟؟؟؟ چرا نمیگذرن ؟؟؟

انقدر فشار رومه که نمیدونم چطور سرپام ؟؟؟


فشار کار ...

زندگی ...

تنهایی ...


دکتر بعد از اون شبی که باهم بحث کردیم نه زنگ زده نه اس داده ...

از این ور علی یه سره زنگ زده و اس داده ...


هر دو رو اعصابمن ...


دلم میخاد برم یه جایی که هیچ بنی بشری وجود نداشته باشه ...


ای خدااااااااا .... چه جوری بگم من از آدمات خسته م ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

نظرات 7 + ارسال نظر
فاطی جمعه 6 تیر 1393 ساعت 23:52

سلام خانم دکتر...خوبید انشالله؟
چند روزیه نیستید..انشالله با خبرهای خوب بیاد...و حالتون خوب شده باشه...

ممنون عزیزم ، بهترم

مایسا جمعه 6 تیر 1393 ساعت 22:29

چرا چند روز مسافرت نمیری؟

ای بابا ، کو وقت ؟؟؟؟

آشتی پنج‌شنبه 5 تیر 1393 ساعت 10:43

سلام عزیزم. ببخشید نشده بود این مطالب آخریت رو بخونم. الان همه رو خوندم.
خیلی سختی کشیده ای. همه اش هی از صفر شروع کرده ای و بازم دوباره از صفر و دوباره........ خدا قوت. واقعا نستوه و خستگی ناپذیری. ایشالا بهترین ها نصیبت بشه. نمیخوام تو انتخابت دخالت کنم. ولی میگم یه وقت گول نخوری و برگردی پیش علی. ممکنه الان از زمین تا آسمون پشیمون باشه ولی فکر نکنم دیگه بشه ریشه اش رو عوض کرد. باز خود دانی!!!!!!

میدونی آشتی جون ، واقعا بشدت اعتقاد دارم آدما ممکنه در زمان عوض بشن اما ذات همون ذاته و عوض نمیشه ، نگران نباش عزیزم حواسم هست
بوووووس

فاطی چهارشنبه 4 تیر 1393 ساعت 13:19

سلام این چند روز که من به خاطر مصاحبه دکترام تو مسافرت بودم چه اتفاقهای برای شما اوفتاده...انشالله خیره...بازم خدا رو شکر دست دکتر زود رو شد...اگه نظر من رو می خواهی...کمی تا قسمتی خیلی زیاد از هر مردی فعلا دوری کن...مخصوصا اقای دکتر که از زن مطلقه اش دفاع میکنه... خواهش می کنم با زنش حتما حرف بزن..حتی اگه خیلی عصبانی باشه و نشه خوب باهاش حرف زد..بعدشم همین دخترش بعدا میشه بلای جونت..ببخشید خیلی رک حرف می زنم... نمی خواهم ادم با ارزشی مثل شما دوباره درگیر زندگی بشه که توانشو بگیره و نزاره پیشرفت کنه...من هر روز به وبلاگ شما سر می زنم...منتظر خبرهای خوش از شما درباره زندگتونم...موفق باشید

فعلا بیشتر از هر چیزی به آرامش نیاز دارم ...

خودم چهارشنبه 4 تیر 1393 ساعت 12:49 http://Someone-like-me.blogsky.com

هعی دزیره جان درکت میکنم منم گاهی دلم میخواد فرار که هیچی با سرعت هرچه تمامتر بدوم و دور شم

حرف های بی مخاطب چهارشنبه 4 تیر 1393 ساعت 12:25 http://valium.blogsky.com

جواب علی رو اصن نده به نظرم ..
ادم احتیاج داره به ارامش

واقعا نیاز به آرامش دارم...

اوا چهارشنبه 4 تیر 1393 ساعت 11:29

عزیزم میشه بپرسم سر چه مساله ای با دکتر بحثت شد؟که اوضاع اینطور شد؟

سر طرفداری از مادر بچه ش (همسر قبلش) ، که سر یه موضوعی حق رو به اون داد در صورتیکه از دید من اصلا محق نبود...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد