زندگی دوباره من

من دزیره هستم ، زندگی کاری و تحصیلی خوبی دارم اما یک زندگی مشترک نه چندان موفق رو پشت سر گذاشتم و در مرحله جدیدی از زندگیم هستم

زندگی دوباره من

من دزیره هستم ، زندگی کاری و تحصیلی خوبی دارم اما یک زندگی مشترک نه چندان موفق رو پشت سر گذاشتم و در مرحله جدیدی از زندگیم هستم

روزنوشت-47

چند روز پیش جواب آزمایشارو گرفتم 

4 شنبه رفتم دکتر همه چیز خوب بود خدارو شکر فقط دکتر تشخیص داد که یه کم عفونت اد.را.ری دارم که بهم دارو داد (سفالکسین)... علیرغم اینکه از اول بارداری هیچ نوع دارویی مصرف نکرده بودم اما این دفعه دیگه مجبور شدم .... ( دختر گلم منو ببخش اما مجبورررررم )

وقتی رفتم دکتر ،‌ماما میخواست صدای قلبشو با سونوکت بشنوه که گفتم اگه میشه با دستگاه سونو ببین تا من نی نی م رو ببینم آخه دلم برای دیدنش تنگ شده اونم گفت باشه اما باز تا دستگاه رو گذاشت خانوم پشتشو کرد به ما و اصلا هم برنگشت که برنگشت ،‌دخمرم خیلییییی با حیاست 

حالا دکترم برام یه سونو کامل نوشته که امیدوارم اونروز دیگه این بازی رو در نیاره و  بذاره ببینمش...

البته دیشب خوابشو دیدم

خیلی ناااااز بود ،‌داشت گریه میکرد که تا من شیرش دادم آروم شد...

اما اصلا نفهمیدم شبیه کی بوووود ؟؟؟؟ بهرحال اونش مهم نیست من فقط سلامتیش رو از خدا میخام ،‌همین ...

وسایلش هم تقریبا کامل شده امروزم زنگ زدن که تخت و کمدش که سفارش داده بودیم آمادست اما من گفتم که 4 شنبه میام برای تحویلش

آخه مامان اینا میخان جمعه و شنبه که تعطیله بیان که اتاق خانومی رو بچینیم البته باید اتاق مطالعه مونو تبدیل کنیم به اتاق برای ایشون و میز و مبل اون اتاق منتقل بشن به انباری فعلا ...

میدونم خیلی کار دارم اما انقدر سنگین شدم که سرکارم بزور میام ... البته فکر نکنید وظیف کدبانوگریم رو فراموش کردما نخیر شکر خدا اونا رو هم هنوز میتونم به خوبی از عهدشون بربیام ( الان این یعنی خود شیفتگی اونوقت ؟؟؟)...

نظرات 6 + ارسال نظر
اف چهارشنبه 16 اردیبهشت 1394 ساعت 08:44

سلام خانوم دکترِ عزیــــــــــــز
چطوریانی؟
جوجک خوبه؟
حواسِت هست نمی نویسی و 10 روز یه بار میای با یه پست چار جمله ای سرو تهِ داستان و هم میاری؟!

ما که حواسمون هست!!!
والّللللا

سلام عزیزم
ما بد نیستیم
افرووووز نوشتنم نمیاااااااااد
اما الان میخام بنویسم تازه سورپرایزم دارم

آشتی یکشنبه 6 اردیبهشت 1394 ساعت 15:50

سلام. آخ فدای خوابی که دیدی. منم این اواخر بارداریم، یه بار خواب مانی رو دیدم با لباس سفید بود. اینقدر اون خواب برام روحانی بود که بعد از اینهمه سال یادمه. بچه ام موهاش سیاه بود عین الانش!
یعنی چی اتاق مطالعه میشه اتاق دخترت؟ این اتاق از اول مال دخترت بوده شماها غصبش کردید! ده عه
!!!!!

آخی آشتی یعنی بچه ام میشه شبیه اون خوابی که دیدم باشه ؟؟؟ آخه خیلی ناااز بودددد....
آهان ببخشید که اطاق ایشون رو غصب کرده بودیم ....

افروز یکشنبه 6 اردیبهشت 1394 ساعت 09:17

ای مااادر ای ننههههههههههههههههه

لووووسه هاااا
لوووووووووووووس!
خسته نباشی خانوم دکترجان

ممنون عزیزم
میگن از هرچی بدت میاد سرت میاد...
آی من از این بچه لوسا بدم میاد ....حالا اینم فکر کنم دقیقا لووووووس بشه ها ....

ندا یکشنبه 6 اردیبهشت 1394 ساعت 08:39 http://mydailyhappenings.blogfa.com/

عزیزززززززززززم چه کلاسی میذاره، رخ نمی نمایانه
انشالله که به سلامتی بغلش بگیری، مهم نیست شکله کی باشه همیشه سلامت و شاد و موفق باشه
اتاق مطالعه بشه اتاقش، معلومه دیگه دانشمند میشه

ممنونم ندا جونم
آره ندا واقعا از الان واسه ما کلاس میذاره خدااااا...
اون اطاق که دیگه اطاق مطالعه نیست کاملا داره بنفش میشه ....

اوا شنبه 5 اردیبهشت 1394 ساعت 19:04

به سلامتی عزیزم
امیدوارم دختر گلت سالم به دنیا بیاد و زندگیتو غرق در شادی و عشق بکنه

قربونت عزیزم

طلوع شنبه 5 اردیبهشت 1394 ساعت 18:53

خدا رو شکر که جواب آزمایشها خوب بوده، منم تو بارداری عفونت ادراری گرفتم و انتی بیوتیک خوردم! برای کمک به بهبود این قض78یه تا میتونی آب و مایعات بخور تا زودتر دفع بشه، وسایل های دخملی هم مبارکش باشه، الهی به سلامتی بیاد و از همه شون استفاده کنه. برای دخملی

ممنونم عزیزم لطف دارید ...
آره انگار این قضیه تو بارداری شایع هست

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد