روزنوشت – 5

امروز اصلا حالم خوب نیست ...


دیروز یکی از بچه های شرکت در حین ماموریت تصادف کرده ، یکی از مهره های کمرش آسیب دیده همش درگیر اون بودم

شب هم با دکتر سر یه مسئله اساسی انقدر بحث کردم که تمام شب رو با بغض خوابیدم و کابوس دیدم....