روزنوشت-24

دیروز بعد از گذاشتن پستم احساس کردم سر دردم خیلی شدید شده ، آخه از صبح یه کم سردرد داشتم اما ظهر دیگه خیلی خیلی شدید شده بود اصلا هم میل به هیچی نداشتم ، واسه همین یه لیوان شیر خوردم ، آقا ما این شیرو خوردیم یه دفعه دنیا جلوی چشممون تیره و تار شد ، گلاب به روتون یه حالت تهوع شدید هم گرفتم با سرگیجه وحشتناااااک 


 


 

خلاصه از یکی از بچه های شرکت خواستم منو برسونه درمانگاه ، دکتر فشارمو که گرفت رو 10 رو 6.5 بود و گفت یه سرم هم باید بزنی تازه ممکنه چربی خونت هم بالا رفته باشه  حالا من ضعیف ، مدامم چای سبز میخورم که میدونم فشار خونم بیشتر واسه همین پایینه اونوقت چطور میشه چربیم همیشه لب مرزه ؟؟؟؟؟ والا واسه خودم تعجبه ؟؟؟؟

خلاصه 3-4 تا آمپول زدن و سرم رو وصل کردن و بهتر شدم ...

قبلش به دکتر اس زدم که حالم خوب نیست دارم میرم درمانگاه ، اما خیلی دیر جواب داد وقتیکه من دیگه سرمم تموم شده بود و گفت که تو جلسه بوده ،‌ قبلش باهم هماهنگ کرده بودیم که عصر بریم برای خرید لوستر ، ازم پرسید که عصر کنسله اما من احساس کردم بهترم و میتونم که بریم این بود که گفتم بهترم و میتونم بیام ...

عصر رفتم سر قرارمون و بالاخره طلسم خرید لوستر هم شکست و ما لوستر هال رو خریدیم اما مال اتاق خوابا و آشپزخونه موند تا یه روز دیگه بریم ...

امروزم از صبح دوباره یه کم احساس سردرد دارم ، عصرم با مامان وقت داریم برای تزریق بوتاکس ... 

وای امروز کلی کار دارم خدایا یه انرژی بهم بده ....