روزنوشت-43

این روزا خیلی کسل کننده اما پر از دردسرهای کاری میگذره ... 

 


 

و من همچنان دردهام ادامه دارد یعنی این یکی دردم آروم میشه درد از نوع دیگری شروع میشه و من نمیفهمم آیا همه ی خانومای باردار این دردا رو دارن یا اینکه چون من سنم بالاست این مشکلات رو دارم ؟؟؟

تنها دلخوشی که این روزا خیلی آرومم میکنه و بهم انرژی میده خریدایی هست که برای پرنسسم انجام میدیم یعنی هروقت رفتم خونه مامی با هم رفتیم کلی چیزای خوشگل برای پرنسس خریدیم که من بیصبرانه منتظرم زودتر بدنیا بیاد من این لباسهای خوشگل و جینگولی رو تنش کنم ....

با اینحال هنوز خیلی از خریدا مونده البته سرویس کمد و تخت رو که گذاشتیم برای بعد از عید .

با توجه به نزدیک شدن به روزهای پایانی سال ، خدارو شکر که امسال خونه خیلی به تمیزکاری نیاز نداره که اگه داشتم من با این اوضاع از پسش برنمیومدم ... در مورد خرید هم که تا جائیکه خاطرم میاد همیشه سعی کردم برای عید لباس نخرم چون حوصله شلوغی رو ندارم و میدونم که نمیتونم اون مورد دلخواهم رو پیدا کنم ...

بهرحال امیدوارم خدا انشالله به جیب و پول مردم یه برکتی بده که همه بتونن از عیدشون لذت ببرن