روزنوشت- 51

دیروز رو هم مجبور شدم برم کلاس ورزش و استخر ،‌مجبوووووورم مجبوووووووووووووور ... میفهمید ؟؟؟ 


آهان فکر کنم این موضوع رو نگفته بودم .....

آخه میدونید چی شده ، من خیلی دلم میخاست میتونستم بصورت طبیعی زایمان کنم و زیر تیغ جراحی سزارین نرم اما مثل اینکه این دخمری ما دلش نمیخاد ... چون کاملا بصورت بریج قرار گرفته و مثل اینکه خیال هم نداره سفالیک بشه که من بتونم طبیعی بدنیا بیارمش ، برای همین دکتر بهم پیشنهاد داده بود یه سری ورزش خاص و استخر رو امتحان کنم که شاید ایشون اون تو از جاشون تکون بخورن و بچرخن که البته تو این هفته های آخر احتمالش رو خیلی پایین میدونن.

حالا ما که هرکاری از دستمون بر میومد انجام دادیم و بقیه ش رو سپردم دست خدا ...

البته هفته آینده سونو دارم و تصمیم نهایی تو هفته آینده گرفته خواهد شد که این پرنسس ما چطوری میخان قدم رنجه فرموده و به این دنیا تشریف فرما بشن..... 

خدایا من که تا اینجا همه چیز رو سپردم بخودت بقیه ش هم توکل به خودت....