خوب تو هفته گذشته یه کار خیلی خوب و مثبت انجام دادم
و اونم اینکه رفتم ورزش و استخر تو خود بیمارستان که واقعا لذت بخش بود و نمیدونستم میتونه انقدر حالم رو خوب کنه .... کلی انرژی مثبت دریافت کردم...
البته بگذریم که آخر هفته دوباره افتاده بودم رو مود بدحالی و خیلی دلم گرفته بود و الکی همینجوری اشک بود که سرازیر میشد.... و از یه طرفم یه بنایی کوچولو باید تو خونه صورت میگرفت بخاطر شکستگی لوله که حالم رو دوچندان بد کرده بود اما خدارو شکر قورباغه اش قورت داده شد و انجام شد ....
فقط یه کم نظافت و خرده کاری مونده که فکر کنم روح عمه نداشته ام از اون دنیا باید بیاد انجامشون بده
سرکارم که همچنان میرم اما به سختی ....البته فکر نکنم بتونم تا 2 هفته دیگه دووم بیارم اما دوست دارم مرخصیم رو بزارم برای بعد از اومدن پرنسسم که وقت بیشتری رو باهاش باشم ...
اینم یه خلاصه نویسی از هفته گذشته ...
عه اواسط تیر
فک کنم بشه 12 هم
هم روز با من
خدا قوت عزیزم
آره اواسط تیره ....همین که تیرماهییه و با تو تولدش توی یه ماهه باعث خوشبختیه ....
سلام عزیزم دلم. خسته نباشی.
حالا تاریخ رو دکتر کی گفته به سلامتی؟
آره. هرچی مرخصی هاتو بذاری واسه بعدش، راحت تری. ایشالا با فراخ خیال و سلامتی زایمان کنی عزیز دلم.
سلام عزیزم ، ممنونم ،
هنوز که تاریخ دقیق نداده اما گفته اواسط تیر...
سعی میکنم همین کارو کنم و مرخصی رو بذارم برای اونور....
به من بگویند بمیر اما توی خونه بنایی نداشته باشیم.
آی گفتی..........
خیلی سخته خداااااااایی
راستی خوش اومدید به جمع خوانندگان