همه میگن تا 40 خوب میشه اما کو تا 40.....
حالا سر فرصت میام و تعریفی زیاد دارم ....
خدمتتان عارضم که بنده از روز شنبه رسما خانه نشین شدم اما دریغ از یه استراحت چون یا آنلاین در حال دور کاری هستم یا مشغول امورات منزل .... ( وا !!! چرا نمیشه شکلک بذارم ؟؟؟ )
بگذریم...
این دخترکمان هم انگار خیلی جاشون خوبه و بهش خوش گذشته و فکر کنم حالا حالا ها خیال اومدن نداره چون دکتر احتمال داده همین روزا تا یه هفته دیگه باید نزول اجلال فرمایند ( درست نوشتم ؟؟؟) اما من هیچگونه علامتی حس نمیکنم !!!
شاید میخاد یهو غافلگیرمون کنه ؟؟؟؟
بهرحال مثل همیشه محتاج دعاهاتونم مخصوصا تو این روزا و دقایق ...
درست زمانی
که بین همه ی اگر ها و باید و شاید ها و چون ها و چرا ها
مصصم می
شوی بنشینی بر سر سجاده ی مهرش و از خدا نام مادر را التماس کنی
....
و بعد خدا
منتش را ... نعمتش را.... در حقت تمام کند و نام
زیبای مادر را برازنده ی باقی اسمت کند
قصه ی
روزهای تنهاییت تمام می شود
یکی می
آید که تو، به لطف بودنش بهترین حس ها را تجربه می کنی و به ضمانتش
وامِ مادرانگی می گیری...
به همینِ
تسهیل بی بدلیل ... خودت به میل خودت ، خودت را از دفتر اولویت هایِ خودت،
داوطلبانه خط می زنی .... و همان یک نفر را مادرانگی می کنی تا مرز مادر شدن
و پدر شدنش و حتی بعد تر ....
درست
مثل مادرت ....
دخترک
یادت بماند که همه ی این ها خستگی دارد ... نگرانی دارد...
این حذفِ
خودها!!!!! در خیلی از جاهایِ زندگی سخت است ... گاهی درد هم دارد
یادت
بماند تصمیمی که می گیری کبری است و خیلی بزرگ ....
مهیایش باش
اما می
ارزد
همه ی همه
اش
به همان مادرانگی می ارزد
مهیایش باش
فقط همین
بعدا نوشت : این نوشته مال خودم نبود و نمیدونم نویسندش کیه ، امروز یه جا خوندمش و چون خیلی دوستش داشتم اینجا آوردمش...