روزنوشت-48

الان دقیقا حالت من مثل نداست نمیدونم باید سلام کنم ، نکنم ؟؟؟

بهرحال سلام به همه .....  

خوب بریم سر تعریفات :

تعطیلی هفته پیش رو که باز رفتیم ولایت مامی و بدک نبود ، هوا خیلی خوب بود البته ظهرش گرم بود اما شبش واقعا دل انگیز بوددددد

این هفته هم یک شنبه رفتم سونو همه چیز خدارو شکر خوب بود و از دکتر خواهش کردم یه عکس از صورت نی نی م بهم بده که یه دونه چاپ کرد و بهم داد حالا از اون روز انقدر نگاش کردم و قربون صدقه ش رفتم که همه ی زوایاش رو حفظ شدم...

البته اینم بگم سر همین عکس یه حالگیری اساسی هم داشتیما ....

فرداش که عکس سونو رو گرفتم دادمش به یکی از بچه های شرکت ببره پرسش کنه که مثلا پاک نشه و همیشه بمونه نگو این پرینت ها به حرارت حساسن و تا میره زیر دستگاه پرس کلا سیاه میشه اون بیچاره هم با رنگ و روی پریده اومد اونو بهم نشون داد منم تا چند دقیقه تو شوک بودم راستش گریه هم کردم که چرا عکسش خراب شد.....

هر چند دیروز دوباره رفتم و از دکتر سونو خواهش کردم یه پرینت دیگه بهم داد و خود دکتر هم گفت خدایی بوده که آرشیوش رو پاک نکرده بوده و تو فایلاش بود.... بهرحال خیلی خوشحال شدم و کلی خدا رو شکر کردم

حالا عکسش رو تو یه پست دیگه میذارم ....