زندگی دوباره من

من دزیره هستم ، زندگی کاری و تحصیلی خوبی دارم اما یک زندگی مشترک نه چندان موفق رو پشت سر گذاشتم و در مرحله جدیدی از زندگیم هستم

زندگی دوباره من

من دزیره هستم ، زندگی کاری و تحصیلی خوبی دارم اما یک زندگی مشترک نه چندان موفق رو پشت سر گذاشتم و در مرحله جدیدی از زندگیم هستم

گذشته -13

من خیلی زود با معدل خوبی از دانشگاه فارغ التحصیل شدم و خودم رو برای آزمون دکترا آماده کردم و خدا رو شکر تونستم موفق بشم و در حال حاضر دانشجوی دکترا باشم ....

از طرفی آقای دکترهم خیلی اصرار داشت که ما با هم بیشتر آشنا بشیم و بالاخره موفق هم شد...

من و دکتر از خیلی جهات شبیه هم بودیم ، هر دو زندگی سختی رو پشت سر گذاشته بودیم ، هردو تجربه تلخ زندگی در خارج از کشور و غربت رو چشیده بودیم و هر دو در تمام سالهای عمرمون احساس تنهایی کرده بودیم ...

دکتر اخلاقای خوب زیاد داره اما همینطور یه سری اخلاقا که من تا حالا تجربه نکردم و نمیدونم آیا واقعا این اخلاقا خوبن یا بد ؟؟؟ ایشون فوق العاده سخت کوش ، مسئولیت شناس و مهربون هستن ، کاملا یه مرد کامل که هر زنی میتونه بخوادش اما از طرفی فوق العاده حساس و زودرنج هستن ، همیشه نگران از دست دادن منه تا جائیکه گاهی تحملش برای خودمم سخت میشه ، اینکه کجا میری ؟ با کی میری؟ کی میای ؟ چرا زود رفتی ؟ چرا دیر اومدی و ....

این حرفا برای من که تا حالا کسی تو زندگیم اینجوری نگرانم نبوده و ازم سوال نکرده ، قابل هضم نیست و گاهی فکر میکنم زندگی کردن با همچین آدمایی آیا امکان پذیر هست یا نه ؟؟؟

 البته همه میگن بیشتر مردا اوایل آشنایی تا شناخت کامل اینجورین اما این موضوع ، برای من خیلی جای تامل داره ...

بگذریم

شروع آشنایی ما با سختی های زیادی همراه بود ، هم برای من هم برای ایشون...

مخصوصا از طرف ایشون که هم از طرف محل کارش تمام تماسها ، رفت و آمد ها و ارتباطاتش تحت کنترل بود هم از طرف دخترش ، معذوریت داشت

بهرحال ما در طی این چند وقت آشنایی چقدر سختیها که نکشیدیم و چه راههایی رو برای حفظ ارتباط با هم کشف نکردیم ...

بارها فشار انقدر زیاد بود که تا قطع ارتباط رفتیم اما علاقه بینمون مانع شد و ادامه دادیم ...

مادر علی در این مدت چند بار با من تماس گرفته و گریه و التماس که حلالش کنم و همه چیز رو فراموش کنم و برگردم با علی زندگی کنم ، خود علی هم همینطور ، اما طی این چند سال انقدر سختی کشیدم که لحظه ای نمیتونم به برگشت فکر کنم ....


دوستان عزیز و همراه ، داستان گذشته من تموم شد و از این پس باید به روند زندگی در حال بپردازیم مگر گاهی که اگر خاطره خوب یا بدی از گذشته یادم اومد حتما براتون مینویسم...

نظرات 7 + ارسال نظر
اف چهارشنبه 28 خرداد 1393 ساعت 09:09

عزیزم
امیدوارم از روی دوست داشتن و شناخت باشه نه "شَک"
چون بدترین بیماری شک و بدبینیه
آرزو می کنم که بهترین تصمیم رو بگیری و زندگی خوبی داشته باشی

ممنونم عزیزم

حرف های بی مخاطب سه‌شنبه 27 خرداد 1393 ساعت 19:48 http://valium.blogsky.com

دیگه برگشت که فایده نداره .
همیشه ادما باید بدوننن که زمان بر نمی گرده

دقیقا...

shirin سه‌شنبه 27 خرداد 1393 ساعت 17:27 http://dokhtari.blogsky.com

حساسیت مرد گاهی نشون دهنده ی علاقشه.

خیلیا همینو میگن

اوا سه‌شنبه 27 خرداد 1393 ساعت 12:01

برات خوشحال شدم که یه عشق جدید تو زندگیت پیدا شد این یعنی یه امید
به نظر من بش بگو که از این اخلاقش واقعا ترسیدی و می ترسی که ادم بدبینی باشه اگه نرمال باشه این کارشو کم می کنه با مشاوره هم موافقم

ممنون عزیزم
الان خیلی بهتر شده یعنی هر چی میگذره و منو بیشتر میشناسه دیگه کمتر این رفتارارو نشون میده...

ﺷﺎﻫﭙﺮﻱ سه‌شنبه 27 خرداد 1393 ساعت 11:33

ﻋﺰﻳﺰﻛﻢ اﻭﻝ اﺯ ﻫﻤﻪ ﺻﺪ ﺩﺭ ﺻﺪ ﻋﻠﻲ ﺭا ﻓﺮاﻣﻮﺵ ﻛﻦ و ﺑﺮﻧﮕﺮﺩ ﺩﻭﻡ اﻳﻨﻜﻪ ﻣﻴﮕﻲ ﺩﻛﺘﺮ ﻳﻪ ﻛﻢ ﻛﻨﺘﺮﻝ ﮔﺮ ﺑﻪ ﻧﻆﺮ ﻣﻴﺎﺩ ﺟﺎﻱ ﺗﺮﺳﻴﺪن ﺩاﺭﻩ ﻋﺰﻳﺰﻡ ﻳﺎﺩﺕ ﻧﺮﻩ ﺗﻮ ﺁﺭاﻣﺶ و اﺯاﺩﻱاﺕ را اﺳﻮﻥ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﻧﻴﺎﻭﺩﻱ ﭘﺲ ﺁﺳﻮﻥ اﺯ ﺩﺳﺖ ﻧﺪﻩ
ﺣﺘﻤﺎ ﺣﺘﻤﺎ ﺣﺘﻤﺎ ﺭاﺑﻂﻪ ﺭا ﻃﻮﻻﻧﻲ ﻛﻦ و ﻣﺮﺗﺐ ﻣﺸﺎﻭﺭ ﺑﺮﻭ ﻋﺰﻳﺰﻣﻲ

ممنون از راهنماییت فدات شم...

غنچه سه‌شنبه 27 خرداد 1393 ساعت 10:20

دزیره جان نمیدونم الان درچه مرحله ای با این آقای دکتر هستی ولی اینکه مرتب چک میشی از طرف ایشون خودش جای تامله
البته الان روانشناسها ومشاوران قدری هم هستند که با گرفتن تستهای شخصیت ومشاوره های فردی ومشاورههایی که با زوجین انجام میدن چشمها رو بیشتر باز میکنند پس حتما از این مسیله غافل نشو علی الخصوص که ایشون یک بچه هم دارند وخوب این کار رو سخت تر میکنه
نکته ی دیگه حتما اگر به مرحله ی جدی رابطه رسیدی باید با خانم قبلی صحبت بکنی از لابه لای حرفهاش به یک جایی میرسی
البته من بر اساس این چند خط پست شما نظر دادم وگرنه قطعا شما شرایط خودت رو بهتر میدونی
موفق باشی دختر خوب

غنچه عزیزم ممنونم که با دقت و وسواس خوندی و نظر دادی
رابطه ما الان در مرحله شناخت از همدیگه ست و آمادگی جهت ساختن یه زندگی...
دخترشون در آینده با ما زندگی نخواهد کرد و با مادرش خواهد بود...
همسر قبلی ایشون خیلی عصبی ، بی ادب و پرخاشگره اصلا نمیشه باهاش حرف زد....
درخصوص مشاوره هم موافقم ...
بازم ممنون عزیزم...

خودم سه‌شنبه 27 خرداد 1393 ساعت 09:29 http://someone-like-me.blogsky.com

خوندم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد