زندگی دوباره من

من دزیره هستم ، زندگی کاری و تحصیلی خوبی دارم اما یک زندگی مشترک نه چندان موفق رو پشت سر گذاشتم و در مرحله جدیدی از زندگیم هستم

زندگی دوباره من

من دزیره هستم ، زندگی کاری و تحصیلی خوبی دارم اما یک زندگی مشترک نه چندان موفق رو پشت سر گذاشتم و در مرحله جدیدی از زندگیم هستم

روزنوشت-12

دیشب تولد بچه برادرم بود ، دکتر حدود ساعت 5/30 اومد که حاضر بشیم بریم اما انقدر نشستیم به حرف زدن که حدود ساعت 8 بود راه افتادیم  و نتیجه ش این شد که درست سر افطار رسیدیم .

جالبی دکتر اینه که حواسش به همه چی هست و خودش حتی کادو تولد رو هم تهیه کرده بود ، یه کارت بانکی هدیه گرفته بود و خیال منو از این بابت راحت کرد...

مهمونی هم خدارو شکر خوب بود جز اینکه خیلی خسته شدیم و چون وسط هفته بود ، امروز خیلی سرحال نیستم ، حالا تازه عصرم باید برم بیمارستان ...

نظرات 3 + ارسال نظر
حرف های بی مخاطب جمعه 20 تیر 1393 ساعت 03:51 http://valium.blogsky.com

این که حواسش به کادو بوده خیلی خوبه

آره خودمم همین حسو داشتم

” عشق “
در مرد ها حسی هست که اسمشو میذارن ” غیرت “


و به همون حس در خانم ها میگن “حسادت “

اما ...

من به هردوشون میگم ” عشق “

تا عاشق نباشی

نه غیرتی میشی نه حسود !

خودم سه‌شنبه 17 تیر 1393 ساعت 12:43 http://Someone-like-me.blogsky.com

وای دزیره جون فکر کن اگر من باشم و وسط هفته برم مهمونی چی بشه

آره دیگه با اون جنب و جوش تو ، فرداشو باید تعطیل کنی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد