زندگی دوباره من

من دزیره هستم ، زندگی کاری و تحصیلی خوبی دارم اما یک زندگی مشترک نه چندان موفق رو پشت سر گذاشتم و در مرحله جدیدی از زندگیم هستم

زندگی دوباره من

من دزیره هستم ، زندگی کاری و تحصیلی خوبی دارم اما یک زندگی مشترک نه چندان موفق رو پشت سر گذاشتم و در مرحله جدیدی از زندگیم هستم

روزنوشت-21

دوشنبه دکتر باید میموند محل کارش و شب نمیومد ، ازش خواستم که برم پیش مامان اینا اما گفت الان دیگه شرایطت عوض شده و من ترجیح میدم خونه خودمون باشی ، بعلاوه اینکه خونه هم یه عالمه کار داریم (البته من میدونستم از این قضیه بواسطه رفتارای همسر قبلش تجربه خوبی نداره ) واسه همین خیلی اعتراض نکردم و زنگ زدم به مامان و اونم گفت پس منو بابات میایم پیشت ، خلاصه غروب دیدم با یه قابلمه بزرگ سبزی پلو اومدن پیشم ... 


ادامه مطلب ...

روزنوشت-20

شنبه  که سرکار بودم ، یه جلسه ای داشتم که یه کم طولانی شد و حدود یه ربع دیرتر از شرکت زدم بیرون ، همون موقع به دکتر اس زدم که من یه ربعی دیرتر میرسم (آخه عصر ها میاد ایستگاه مترو دنبالم ) اما انگار موبایلش رو جا گذاشته بود دفترش و اس رو ندیده بود واسه همین وقتی رسیدم دیدم اوه اوه توپش پره  (قبلا در مورد حساس بودنش گفته بودم) اینه که اخماش کلا توهم بود ....

منو که رسوند گفت دخترش تنهاست و میخاد بره پیشش ، منم میدونستم چند روزی میشه ندیدتش و یه کم دلتنگ اونم هست این بود که مخالفتی نکردم و رفت (البته همونجور اخمو)


 

ادامه مطلب ...

توضیح ...



یه وبلاگی هست من همیشه میخونمش ، چون برام خیلی جالبه تقریبا هر دو سه روز آپ میکنه و اتفاقات چند روزه رو بصورت خلاصه مینویسه خیلی هم در موردشون توضیح نمیده ، یه جورایی یه دفتر خاطرات برای خودش محسوب میشه ... (اسم وبلاگ رو نیاوردم چون نمیدونستم صاحبش راضی باشه یا نه ؟؟؟)

  ادامه مطلب ...

روزنوشت-19

هفته پیش رو کلا اومدم سرکار و فقط شبا یکی دو ساعت میرسیدم یه کم داخل کمدها رو بچینم و جمع و جور کنم اما تا آخر هفته همینطوری همه چی ولو بود ...

هنوز خیلی از خریدامون مونده که وقت نکردیم بریم انجامشون بدیم . فقط 3 شنبه رفتیم تلویزیون و میزش رو گرفتیم و یه سر هم رفتیم لاله زار برای خرید لوستر که چون خسته بودیم نتونستیم انتخاب کنیم و موکول کردیم به بعد ...  ادامه مطلب ...