زندگی دوباره من

من دزیره هستم ، زندگی کاری و تحصیلی خوبی دارم اما یک زندگی مشترک نه چندان موفق رو پشت سر گذاشتم و در مرحله جدیدی از زندگیم هستم

زندگی دوباره من

من دزیره هستم ، زندگی کاری و تحصیلی خوبی دارم اما یک زندگی مشترک نه چندان موفق رو پشت سر گذاشتم و در مرحله جدیدی از زندگیم هستم

روزنوشت-30

هفته گذشته رفتیم یه مبل انتخاب کردیم و کلّی هم سفارش کردم ، امیدوارم خرابش نکنه و همونی بشه که میخام البته فردای سفارش زنگ زد که برید کارگاه خودتون رنگش رو اوکی کنید و ما هم 4 شنبه غروب رفتیم یه نمونه رو رنگ زده بود و بد نشده بود. (جالبیش اینه پارچه ش دقیقا شبیه پارچه پرده م شد )

 

 

سه شنبه تولد مامان بود اما ما قرار شد 5 شنبه بریم براش تولد بگیریم ، خلاصه 5شنبه ظهر از شرکت رفتم خونه مامان و عصر هم با آجی رفتیم خرید و منم لباس مهمونیم رو خریدم ، یه لباس نباتی که یه کم جلوش کار شده ، ساده ست اما تو تنم خوب بود... بعدش رفتیم برای مامی کیک بخریم که پسر آجی زنگ زد نخرید چون بابام کیک خریده بود

دکتر عصر باید دخترش رو میبرد کلاس واسه همین شب بود که رسید خونه مامان ، بعد از اینکه شام خوردیم و تولد بازی کردیم برگشتیم خونه ...

جمعه صبح دیرتر از معمول بیدار شدیم و بعد از صبحانه افتادیم به جون خونه البته " افتادم" چون دکتر فقط فکر میکرد داره کمکم میکنه و عملا همش جلوی tv بود و مشغول شبکه ورزش ...

عملا ما هرچی تو این خونه کار میکنیم هنوز کار داره و واقعا یه روند فرسایشی خسته کننده پیدا کرده فقط امیدوارم زودتر تموم بشه و بتونیم مهمونیمون رو بگیریم.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد